چهار شنبه 6 آذر 1398برچسب:, :: 13:17 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

به اين صنعت پويا خوش آمديد. اگر نيت کرده ايد که بياموزيد و اگر نيت کرد ه ايد که کار بکنيد،

زندگي اي را خواهيد ساخت که خودتان و خانواده تان لياقتش را داريد و الگويي خواهيد شد براي آنهايي که شهامت دارند روياهاي بزرگي در سر بپرورانند.

فردا دیر است. همین امروز دست به کار شوید و از این فرصت فوق العاده استفاده کنید

فراموش نکنید که یک قدم مانده به موفقیت...

برای مشاوره پیام بگذارید تا با شما تماس گرفته شود  

balakhooneh@yahoo.com

 



پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

یه کلاغ روي یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچکاري نمی کرد... یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو
تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاري نکنم؟
کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روي زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو روباه پرید خرگوش رو
گرفت و خورد !
نتیجه اخلاقی:براي اینکه بیکار بشینی و هیچ کاري نکنی ، باید اون بالا بالاها نشسته باشی !



چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, :: 18:25 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

پروفسور مقابل کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء را روي میز گذاشت . وقتی کلاس شروع شد ، بدون هیچ کلمه اي ، یک
شیشه ي بسیار بزرگ سس مایونز رو برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد .
بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است ؟ و همه موافقت کردند . سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو
به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد . سنگریزه ها در فضاي باز بین توپهاي گلف قرار گرفتند ؛ و سپس دوباره از
دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است ؟ و باز همگی موافقت کردند .
بعد دوباره پرفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت ؛ و خوب البته ، ماسه ها همه جاهاي خالی رو پر کردند. او
یکبار دیگر پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله "
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روي همه محتویات داخل شیشه خالی کرد .

"در حقیقت دارم جاهاي خالی بین ماسه ها رو پر می کنم "!
همه دانشجویان خندیدند ...
در حالی که صداي خنده فرو می نشست ، پروفسور گفت :
"حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست! توپهاي گلف مهمترین چیزها در زندگی
شما هستند
خدایتان ، خانواده تان ، فرزندانتان ، سلامتیتان ، دوستانتان و مهمترین علایقتان چیزهایی که اگر همه چیزهاي دیگر از بین
بروند ولی اینها بمانند ، باز زندگیتان پاي بر جا خواهد بود. سنگریزه ها سایر چیزهاي قابل اهمیت هستند مثل کارتان ، خانه تان
و ماشینتان . ماسه ها هم سایر چیزها و مسایل خیلی ساده هستند ".
پروفسور ادامه داد :اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید ، دیگر جایی براي سنگریزه ها و توپهاي گلف باقی نمی مونه ، درست
عین زندگیتان . اگر شما همه زمان و انرژیتان رو روي چیزهاي ساده و پیش پا افتاده صرف کنین ، دیگر جایی و زمانی براي
مسایلی که اهمیت داره باقی نمی مونه !
به چیزهایی که براي شاد بودنتان اهمیت داره ، توجه زیادي کنین .
با فرزندانتان بازي کنین ؛ زمانی رو براي چک آپ پزشکی بذارین ؛ با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش
بگذرونین ؛ همیشه زمان براي تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست؛ همیشه در دسترس باشین . اول مواظب توپهاي گلف
باشین ، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند ، موارد مهم و با ارزش رو مشخص کنین . بقیه چیزها همون ماسه ها هستند .

یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید : پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟
پروفسور لبخند زد و گفت :
"خوشحالم که پرسیدي . این فقط براي این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست ،
همیشه در اون جایی براي صرف دو فنجان قهوه با یک دوست هست "!



جمعه 22 آذر 1392برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

پسر و پدري داشتند در کوه قدم می زدند که ناگهان پاي پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و داد کشید : آ آ آ ي ي ي !!!!
صدایی از دوردست آمد: آ آ آ ي ي ي !!!
پسرك با کنجکاوي فریاد زد : کی هستی ؟؟
پاسخ شنید : کی هستی؟؟
پسرك خشمگین شد و فریاد زد : ترسو !!
باز پاسخ شنید : ترسو !!
پسرك با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟؟
پدر لبخندي زد و گفت : پسرم ، توجه کن و بعد با صداي بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی !!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی !!
پسرك باز بیشتر تعجب کرد .
پدرش توضیح داد: مردم می گویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزي بگویی یا انجام
دهی ، زندگی عینا به تو جواب می دهد ...
اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتري در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، آن را حتما به دست خواهی آورد.
هر چیزي را که بخواهی ، زندگی همان را به تو خواهد داد .

شمائید که با حرکت خود ، دنیایتان را خلق می کنید .وینستون چرچیل



پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه هاي یک نمایشگاه به سختی
توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزي صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که براي
هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی
مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگري در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به دست او داد. پسر ،
کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روي آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت . با عصبانیت فریادي بر
سر پدرش کشید و گفت : با تمام مال و دارایی که داري ، یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روي میز گذاشت و پدر را
ترك کرد .

سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده اي فوق العاده .
یک روز به این فکر افتاد که پدرش ، حتما خیلی پیر شده و باید سري به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود. اما
قبل از اینکه اقدامی بکند، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر ، تمام اموال خود را به
او بخشیده است . بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید . هنگامی که به خانه پدر رسید ، در
قلبش احساس غم و پشیمانی کرد .
اوراق و کاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا ، همان انجیل قدیمی را بازیافت . در حالیکه اشک می ریخت
انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
در کنار آن ، یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روي برچسب ، تاریخ روز فارغ
التحصیلی اش بود و روي آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است .

چند بار در زندگی دعاي خیر فرشتگان و جواب مناجاتهایمان را از دست داده ایم ، فقط براي اینکه به آن صورتی که انتظار داریم
رخ نداده اند؟ !
کائنات می تواند به سرعت خواسته هایت را برآورده کند؛ اگر تأخیر در دریافت آنها است ؛ بدین دلیل است که هنوز به اندازه
کافی خواسته هایت را باور نداري ، نمی شناسی و یا احساس نمی کنی !!روندا بیرن



چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانی هوائی کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند .

برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت : مایلی با همدیگر بازي کنیم؟ مهندس که می خواست استراحت کند محترمانه
عذرخواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روي خودش کشید .
برنامه نویس دوباره گفت : بازي سرگرم کننده اي است . من از شما یک سوال می پرسم و اگر شما جوابش را نمی دانستید 5
دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می کنید و اگر من جوابش را نمی دانستم ، من 5 دلار به شما می دهم !
مهندس مجددا معذرت خواست و چشمهایش را روي هم گذاشت تا خوابش ببرد... این بار ، برنامه نویس پیشنهاد دیگري داد .
گفت:خوب ،اگر شما سوال مراجواب ندادید ، 5 دلار بدهید ولی اگرمن نتوانستم سوال شما راجواب دهم، 50 دلار به شما میدهم !
این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه نویس بازي کند ...
 برنامه نویس نخستین سوال را مطرح کرد : فاصله زمین تا ماه چقدر است؟ 
مهندس بدون اینکه کلمه اي بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامه نویس داد. حالا نوبت خودش بود .
 مهندس گفت:  آن چیست که وقتی از تپه بالا می رود 3 پا دارد و وقتی پائین می آید 4 پا ؟
برنامه نویس نگاه تعجب آمیز ي کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو
قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو
کرد. باز هم چیز بدرد بخوري پیدا نکرد. سپس براي تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و
   با یکی دو نفر هم گپ زد(chat) ولی آنها هم نتوانستند کمکی کنند ...
بالاخره بعد از 3 ساعت ، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد .

مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه نویس بعد از کمی مکث ، او را تکان داد و گفت :
خوب ، جواب سوالت چه بود؟
مهندس دوباره بدون اینکه کلمه اي بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و
خوابید ...
کافی است قدم اول را با ایمان بردارید ، مجبور نیستید همه ي قدم ها را ببینید ، تنها قدم اول را بردارید .دکتر مارتین لوترکینگ



شنبه 16 آذر 1392برچسب:, :: 23:31 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

داستانی در مورد اولین دیدار « امت فاکس »نویسنده و فیلسوف معاصر ، از رستوران سلف سرویس؛ هنگامی که براي نخستین بار 
به امریکا رفت. وي که تا آن زمان ، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه اي به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی
شود. اما هر چه لحظات بیشتري سپري می شد ناشکیبایی او از این که می دید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند،
شدت می گرفت . از همه بدتر اینکه مشاهده می کرد کسانی که پس از او وارد شده بودند در مقابل بشقاب هاي پر از غذا نشسته
و مشغول خوردن بودند .
من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته »: وي با ناراحتی به مردي که بر سر میز مجاور نشسته بود ، نزدیک شد و گفت
ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در
مقابلتان اینجا نشسته اید !
سپس به «. ولی اینجا سلف سرویس است » : مرد با تعجب گفت «؟ موضوع چیست ؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند
به آنجا بروید ، یک سینی بردارید و »: قسمت انتهایی رستوران جایی که غذا به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد
!» هر چه می خواهید ، انتخاب کنید، پول آن را بپردازید ، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید
امت فاکس ، که قدري احساس حمایت می کرد ، دستورات مرد را پی گرفت .اما وقتی غذا را روي میز گذاشت ناگهان به ذهنش
رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است ! همه نوع رخداد ، فرصت ، موقعیت ، شادي ، سرور و غم در برابر ما قرار دارد...

در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آن چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و
دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتري دارد؟ که هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جاي خود برخیزیم و ببینیم
چه چیزهایی فراهم است ، سپس آنچه می خواهیم ، برگزینیم !



شنبه 15 آذر 1392برچسب:, :: 23:32 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

به ياد داشته باشيد که قضاوت ديگران تحت تأثير شخصيت و تجربيات آنهاست. شما، خودتان
هستيد: بي نظير و فوق العاده! شما مي توانيد هر شحصيتي که م يخواهيد باشيد، هرچه مي خواهيد داشته
باشيد و وقتي به خودتان باور داشته باشيد، زندگي اي خواهيد داشت که فقط در روياها قابل تصور
است.
اگر در جمعي هستيد که در آن، احساس ناامني می کنيد، از آنها فاصله گرفته و در عوض به دنبال
افرادي مثبت، پرانگيزه و حامي بگرديد.
اعتماد به نفس خود را با هر بازخورد و تعريف مثبت که دريافت مي کنيد بالا ببريد. بدي را از
خود دور کرده و خوبي را به جان بخريد تا شور و هيجانتان تقويت شود. آنهايي که شما را سهوًا يا
عمدًا آزرده اند، ببخشيد و به راهتان ادامه دهيد.

يادتان باشد ما افرادي را دوست داريم که ما را دوست داشته باشند پس ديگران را دوست داشته
باشيد، به احساسات آنها علاقه نشان داده و به زندگيشان توجه کنيد. در هنگام تعريف کردن،
سخاوتمند باشيد. خودتان بهتر مي دانيد که بي تفاوتي، بي اعتنايي و غيبت مي تواند چقدر مضر باشد.
قبل از دست يابي به اعتماد به نفس، بايد شعور و وجدان خود را بيدار کنيد.

از همه مهمتر، ياد بگيريد که ميان واقعيت و توهم تفاوت قائل شويد. مغز ما دو طرف دارد:
عقلاني و احساسي. طرف احساسي ما واکنش نشان داده و کمکمان مي کند که در موقعيتهاي
خطرناک، بي معطلي عمل کنيم. گاهي وقتي خطر واقعي وجود ندارد، به طرف احساسي مغز خود
اجازه مي دهيم که فشار عصبي الکي ايجاد کند.
طرف عقلاني ما، کنشگرا است. از آن براي تصميم گيري و حل مسائل -بيشتر بر پايه منطق و نه
احساس - استفاده مي کنيم. وقتي باورهاي خود را زير سوال مي بريم از طرف عقلاني مغز خود استفاده
مي کنيم. بياموزيد زماني که تحت فشار قرار مي گيريد بين اين دو طرف، تفاوت قائل شويد. سعي
کنيد فاصله اي بين مشکل و را ه حل بيندازيد. زمان، روشن کننده ي خوبي است.

تصميمي آگاهانه بگيريد که با خودتان همان قدر مهربان باشيد که با ديگران هستيد. وقتتان را به
غلتيدن در تجربيات گذشته هدر نداده و در عوض روي شخصيتي که مي خواهيد بشويد تمرکز کنيد.
صرفًا به اين دليل که کاري را قبلا نتوانسته ايد انجام بدهيد به اين معني نيست که اکنون هم
نمي توانيد. به خودتان بگوييد گذشته ها گذشته. بايد امروز را غنيمت بشمارم
اگر نگاهتان به آينه  عقب باشد نمي توانيد به پيش برانيد.
اگر مشکلات شخصي و جدّي داريد، نااميد نشويد. همه مشکلات شخصي و جدّي دارند.

 

شايد شنيده ايد که ميکل آنژ، مجسمه بي نظير داوود را از دل يک تکه سنگ مرمر بيرون کشيد. ولي
شايد ندانيد که او روي يک سنگ دست نخورده کار نکرده بود. دو سنگتراش ديگر روي آن سنگ،
کار کرده بودند ولي چون به نظرشان، سنگِ به درد بخوري نبود آنرا دور انداخته بودند. به نظرم ميکل
آنژ نيز مثل ما مي دانست: مهم نيست با چه شروع مي کني؛ مهم، اين است که از آنچه داري، چه
مي سازي.
هيچکس، کامل نيست. روي قدرتهاي خود تمرکز کرده و همزمان با ساخت حرفه و زندگيتان،
رشد کنيد. ضعفها را مشخص کرده و روي آنها کار کنيد. تفکر منفي، آنهم بدون نقش هي مشخصي
براي بهبود اوضاع، بي فايده و منجر به نابودي است. براي همين به آن فکر  گند مي گوييم!

 



جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 1:38 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

تجربيات گذشته شما هرچه مي خواهد باشد، هر وقت که بخواهيد مي توانيد شروع به پاک کردن
لوح خود کنيد. شايد زمان ببرد ولي هر قدِم مثبت، آنچه را که از دشمن خود گرفته ايد نابود مي سازد.
شما از دشمن خود اينها را گرفته ايد: اعتماد به نفس ضعيف و نداشتن حق مسلم براي بهترين بودن و
داشتن بهترينها.

قبل از شروع بايد بدانيد که باورها از درون شما نشأت مي گيرند پس مسئوليت احساس قدرت يا
ضعف خود را بپذيريد. به عنوان يک بزرگسال، آزاديد که خودتان باورهايتان را شکل بدهيد. گذشته ي
شما هرچه بوده گذشته. اکنون، مهار زندگي شما در دستان خودتان است.

نود درصد همه ارتباطات، گفتگوي دروني است. پخش مکرِر نوار منفي درون ذهنتان، فقط عمق
شيار منفي بافي را در مغز شما بيشتر کرده و توانايي شما را براي دست يابي به اهدافتان نابود مي کند.
بايد نوارهاي مثبت هم در ذهنتان پخش کنيد.
با نوشتن فهرستي از صفتهاي عالي خود شروع کنيد - مهرباني، همدردي، بينش، صداقت، هوش
يا خلاقيت. به زمينه هايي توجه کنيد که در آنها بهتريد. فکر کنيد که چه والد، همسر، پسر يا دختر، يا
دوست مهرباني هستيد. به اراده، انرژي و تمرکزي فکر کنيد که شما را به اين نقطه در زندگيتان
رسانده است و به همه کارهاي خوبي که انجام داده ايد. به آغاز سفر فکر کنيد و ببينيد در زندگي تا
کجاها پيش رفته ايد.

انتقادها را پالايش کنيد. اگر انتقاد، وارد بود از کسي که اين لطف را به شما کرده تشکر نماييد
(حتي اگر در لحظه انتقاد، دلتان مي خواهد گوينده را دو دستي خفه کنيد!) و آنرا فرصتي براي رشد
خود در نظر بگيريد. مثلا فرض کنيد به شما مي گويند خيلي تنبل هستيد و نمي توانيد در بازاريابي
شبکه اي موفق بشويد. اول تأمل کنيد. شايد مشکل شما تنبلي نباشد. تنبلها، کسب و کار خودشان را
راه اندازي نمي کنند يا براي تغيير زندگيشان، هدف تعيين نمي نمايند. شايد به خاطر اين باشد که فشار
زياد مسئوليتها و مشکلاتِ حل نشده، انرژي شما را تحليل برده است. در اين حالت، يک قدم به
عقب برگشته و ببينيد چه چيزي در زندگي براي شما مهم است و چه چيزي را بايد رها کنيد.

 

شما، خطاها و لغزشهايتان نيستيد. آنها فقط نشانه هستند. تنها افرادي که هميشه کارشان درست
است آنهايي هستند که هرگز کار جديدي انجام نمي دهند و بازي بي خطر مي کنند. چه چيزي از اين
بدتر؟ لياقت شما، داشتن زندگي پرهيجان تر و کاميابي بيشتر است حتي اگر در اين ميان، چيزهايي نيز
فدا شوند.



پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 11:24 ::  نويسنده : مسعود شکرانی

به نقل از هِنري فورد،
  چه فکر کني که مي تواني، يا فکر کني که نمي تواني، در هر دو صورت حق با توست 
به نظر من هم حق با او بود.
باور، سوختِ محرک بازاريابان شبکه ايست و قدرت و ضعف شما در کارتان با اندازه ي باورتان
متناسب است. شما بايد:
به کسب و کارتان باور داشته باشيد. 
به شرکتي که با آن همکاري مي کنيد باور داشته باشيد. 
به فرصت کاري و يا محصولاتي که معرفي مي کنيد باور داشته باشيد.
و بالاتر از همه... بايد به خودتان باور داشته باشيد.

وقتي به خودتان باور داشته باشيد، خود را از بندِ توقعات و فعاليتهاي ديگران آزاد کرده و آماده ي
روبه رويي با نوسانات و پيچ و خمهاي رشدِ کسب و کارتان مي شويد.
عدم اعتماد به نفس، سرعتتان را کم می کند. اگر پيش از شروع، ترديدهاي خود را دور بريزيد،
مي توانيد سريع تر و روان تر به سوي اهدافتان حرکت کنيد.
گفتن « خودت را باور کن » ساده است ولي بسياري از ما احساس ترديد و بي کفايتي را در خود  
نگه مي داريم. پس اول ببينيم شما باورهاي خود را چگونه به دست آورده ايد.
اغلب باورهاي شما در زمان نوجواني شکل گرفته اند - از پيامهاي ارسال شده توسط والدين يا
افراد مؤثر ديگر در زندگي شما از قبيل هم سن و سالان يا آموزگاران شما.

همه ما آنقدر خوش بخت نبوديم که در محيطي فرهنگي بزرگ شده باشيم. جايي که اطرافيانمان
اهميتِ شکل گيري اعتماد به نفس ما را مي دانستند. افرادي که ما را بزرگ کرده اند احتمالا پيامهاي
نادرستي به ما داده اند که ناشي از ضعفهاي خودشان يا بازتابي از تزلزل درونيشان بوده است.
باقي ما، عليرغم بهره بردن از حمايت عشقي، احتمالا در شنيدن يا به خاطر سپردن آنچه
مي خواستيم، سليقه اي عمل کرده ايم. به دلايل گوناگون، مثلا چون يکي از آن بچه باحالهاي مدرسه
نبوديم، شروع کرديم به چسباندن وصله هاي منفي به خودمان و قبل از آنکه به خودمان بياييم، اين
وصله ها در تار و پود ما فرو رفتند و اثر کردند.

ادامه دارد...



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

جادوی کار پاره وقت
اگر روزانه قسمتی از وقت خود را زیاد می آورید و دوست دارید که با استفاده از همین وقت، یک کار نون و آبدار و عالی داشته باشید؛ پیشنهاد من توجه به مطالب وبلاگ است. موفق باشید
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اگر روزی یک ساعت وقت آزاد دارید کلیک کنید و آدرس gnmmas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 9077
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1